خدا را دوست دارید؟ بعید میدانم فرد دینداری در جهان باشد که به این سوال پاسخ منفی بدهد. ولی اگر بخواهیم واقعاً صادق باشیم، شاید پاسخمان مثبت هم نباشد.
جوانترها و بچهها چطور؟ آیا آنها هم خدا را از ته قلب و فکرشان دوست دارند؟
حدود یک سال پیش به شناختی دست یافتم: اینکه من واقعاً خدا را دوست ندارم.
بله میتوانم بگویم که دوستش داشتم، دستوراتش را رعایت میکردم، زمان زیادی را به او فکر میکردم و کلامش را دوست داشتم. ولی به دلیلی هیچ تلاش واقعی برای دوست داشتن واقعی او انجام نمیدادم.
من وقت و انرژی زیادی را برای تلاش به دوست داشتن دیگران گذاشته بودم ولی به دلیلی نمیدانستم که این دومین کاری است که باید انجام دهم، نه اولی.
اولی دوست داشتن خدا است.
اولی دوست داشتن خدا است.
چطور ممکن بود فراموش کرده باشم؟
از فهمیدن این خجالتزده شده بودم که چطور این همه سال خودم را دیندار فرض میکردم ولی دستور اصلی آن را نفهمیده بودم.
تصمیم گرفتم که همه انرژیام را روی دوست داشتن خدا متمرکز کنم. ولی اولین سوالم این بود که چطور میتوانم این کار را بکنم؟ چطور باید دوست داشتن خدا را شروع کنم؟
چیزی که متوجه شدم این بود که دوست داشتن خدا سخت نیست چون او خارقالعاده است. ولی اگر بخواهیم واقعاً خدا را دوست داشته باشیم، باید روی رابطهمان با او وقت و انرژی بگذاریم، درست مثل کاری که برای هر رابطه انسانی انجام میدهیم.
با کارهایی که در زیر مینویسم من توانستم عشق به خدا را درونم تقویت کنم:
۱. به او فکر کنید. هر چه بیشتر به او فکر میکنم، بیشتر دوستش دارم. به این فکر میکنم که او بعنوان یک خالق تا چه اندازه بزرگ و فوقالعاده است و تا چه اندازه به دور از خودخواهی است. به این فکر میکنم که تا چه اندازه با من خوب بوده و من را با وجود همه کارهایی که مخالف او انجام دادم چقدر دوست دارد. به نعمتهایی که در اختیارم قرار داده فکر میکنم و به این فکر میکنم که چقدر فوقالعاده است که خالق هستی تا این اندازه به من توجه دارد. وقتی به قدرت و شگفتانگیز بودن او فکر میکنم، قلبم پر از عشق به او و شکرگزاری میشود.
۲. به او بگویید دوستش دارید. وقتی من به خدا میگویم که دوستش دارم، متوجه میشوم که این کلمات واقعاً از ته قلبم و حقیقی هستند. وقتی به او میگویم که چرا دوستش دارم، این احساس حتی قویتر هم میشود.
۳. در حضورش وقت بگذرانید. هیچ رابطهای بدون وقت گذراندن با هم تقویت نمیشود. این مسئله درمورد رابطه ما با خدا هم صدق میکند. وقتی تصمیم گرفتم زمانی از روزم را برای نماز و دعا کنار بگذارم، عشقم به او کمکم بیشتر شد. همینطور فهمیدم که موسیقی کمکم میکند بهتر بتوانم روی فکر او متمرکز شوم و بیشتر دوستش داشته باشم.
۴. هر کاری را بخاطر عشقتان به او انجام دهید. انگیزه انجام کارها است که در نتیجه آن تفاوت ایجاد میکند. وقتی تصمیم میگیریم کاری را بخاطر عشق به خدا انجام دهیم، عشقمان به او بیشتر میشود.
همه ما میتوانیم برای دوست داشتن بیشتر خداوند تلاش کنیم. من خودم به تازگی این مسیر را شروع کردهام. و البته نمیتوانیم برای به کار بردن این درسها در زندگی خودمان دست از کار بکشیم. باید عشق به خدا را به فرزندانمان هم منتقل کنیم.
با الگو شدن به فرزندانتان یاد بدهید که چطور خداوند را دوست داشته باشند. به آنها کمک کنید خوبی و بزرگی خداوند را درک کرده و تحسین کنند. به آنها یادآور شوید که هر کاری که در زندگی میکنیم باید بخاطر عشق به خداوند باشد.